آمریکا عامل اصلی جنگ اخیر اسرائیل با فلسطین است
تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۹۰۶۸۷
خبرگزاری آریا - اسفندیار خدایی، دکترای مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران مطلبی با عنوان آمریکا عامل اصلی جنگ اخیر اسرائیل با فلسطین است: چگونه 30 سال سیاستِ آمریکا با فاجعه پایان یافت را که برگرفته از یادداشت استفان والت، استاد دانشگاه هاروارد در فارن پالیسی است منتشر کرد.
خدایی به نقل از استفان والت، استاد دانشگاه هاروارد در این یادداشت آورده است:
در حالی که اسرائیلیها و فلسطینیان عزادار کشته شدگان خود هستند و با ترس منتظر شنیدن اخبار درباره ناپدیدشدگان میباشند میل به جستجوی مقصر برای بسیاری غیرممکن است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اسرائیلیها و حامیان آنان میخواهند همه تقصیر را به گردن حماس بیاندازند که مسئولیت مستقیم در حمله به اسرائیل داشته است. کسانی که بیشتر با آرمان فلسطین همدردی میکنند این تراژدی را نتیجه اجتناب ناپذیر دههها اشغالگری و رفتار خشن طولانی مدت اسرائیل با اتباع فلسطینی خود میدانند.
سایرین مصرانه تاکید میکنند که هر فردی که یک طرف را کاملا بیگناه قلمداد کرده و تنها طرف دیگر را مسئول بداند قدرت هرگونه قضاوت را از دست داده است. ناگزیر بحث بر سر این که کدام یک از مقصر هستند علل مهم دیگری را که به درگیری طولانی بین اسرائیلیهای صهیونیست و اعراب فلسطینی مرتبط هستند از دیده پنهان نگه میدارد.
ما نباید عوامل دیگر را حتی در طول بحران فعلی نادیده انگاریم، زیرا تاثیر آن عوامل ممکن است مدتها پس از پایان جنگ فعلی میان اسرائیل و حماس نیز ادامه یابند. من از سال 1991 شروع میکنم زمانی که ایالات متحده به عنوان قدرت خارجی بدون وجود رقیب جدی در امور خاورمیانه ظاهر شد و شروع به تلاش برای ایجاد نظم منطقهای کرد به گونه که در خدمت منافع آن کشور باشد. در چنین بستر گسترده تری دست کم پنج اپیزود یا رخداد کلیدی وجود دارند که به ما کمک میکنند تا به رویدادهای غم انگیز دو هفته گذشته برسیم.
*اولین اپیزود لحظه جنگ خلیج فارس در سال 1991 و پیامدهای آن بود: کنفرانس صلح مادرید. جنگ خلیج فارس نمایش خیره کنندهای از قدرت نظامی و هنر دیپلماتیک ایالات متحده بود که تهدیدی را که صدام حسین برای موازنه قدرت منطقهای ایجاد کرده بود از بین برد.
با نزدیک شدن به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایالات متحده در آن زمان محکم بر روی صندلی راننده نشسته بود. جورج اچ دابلیو بوش رئیس جمهور وقت امریکا، جیمز بیکر وزیر امور خارجه آن کشور و یک تیم باتجربه امریکایی در حوزه خاورمیانه از فرصت استفاده کرده و کنفرانس صلحی را در اکتبر 1991 میلادی برگزار کردند که شامل نمایندگانی از اسرائیل، سوریه، لبنان، مصر، جامعه اقتصادی اروپا و هیئت مشترک اردن و فلسطین میشد.
اگرچه این کنفرانس نتایج ملموسی به همراه نداشت چه رسد به دستیابی به توافق نامه صلح نهایی، اما زمینه را برای تلاش جدی به منظور ایجاد یک نظم منطقهای صلح آمیز فراهم ساخت. اگر بوش پدر در سال 1992 میلادی بار دیگر در انتخابات انتخاب میشد و به تیم اش فرصت ادامه کارشان داده شده بود آن چه میتوانست بدان دست یابد وسوسه انگیز به نظر میرسید.
با این وجود، کنفرانس مادرید یک نقص سرنوشت ساز درون خود داشت نقصی که بذر مشکلات آینده را کاشت. نقص کنفرانس آن بود که از ایران برای شرکت در کنفرانس دعوتی به عمل نیامد و گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی نیز نادیده گرفته شدند.
همان طور که تریتا پارسی در کتاب خود «اتحاد خیانتکارانه» اشاره میکند: «ایران خود را به عنوان یک قدرت بزرگ منطقهای میدید و انتظار داشت صاحب یک کرسی بر سر میز مذاکره باشد، زیرا کنفرانس مادرید صرفا نشستی در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین قلمداد نمیشد بلکه لحظهای تعیین کننده در شکل گیری نظم جدید خاورمیانه بود.» پاسخ تهران به عدم دعوت در وهله نخست استراتژیک بود نه ایدئولوژیک. ایران به دنبال آن بود که به امریکا و سایر بازیگران نشان دهد که اگر منافع آن کشور در نظر گرفته نشود میتواند تلاشهای آنان برای ایجاد یک نظم نوین منطقهای را از مسیر خارج سازد.
*دومین اپیزود مهم ترکیب سرنوشت ساز حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 و متعاقب آن حمله ایالات متحده به عراق در سال 2003 بود. دولت بوش پسر باور داشت که سرنگونی صدام تهدید فرضی ناشی از تسلیحات کشتار جمعی عراق را از بین میبرد، قدرت ایالات متحده را به دشمنان یادآوری میکند و به طور گستردهتر به تروریسم ضربه میزند و راه را برای دگرگونی ریشهای در کل خاورمیانه در امتداد خطوط دموکراتیک هموار میکند.
با این وجود، متاسفانه آن چه حاصل شد یک باتلاق پرهزینه در عراق و بهبود چشمگیر موقعیت استراتژیک ایران بود. این تغییر توازن قوا در خلیج فارس عربستان سعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس را نگران ساخت و تصور تهدید مشترک از سوی ایران در اشکال مهمی روابط منطقهای را تغییر داد از جمله از طریق تغییر روابط برخی کشورهای عربی با اسرائیل.
ترس از «تغییر رژیم» به رهبری ایالات متحده نیز ایران را تشویق کرد تا به دنبال دستیابی به توانایی پنهان ساخت سلاح هستهای باشد که منجر به افزایش مداوم ظرفیت غنی سازی و مواجهه با تحریمهای شدیدتر از سوی ایالات متحده و سازمان ملل شد.
*با نگاهی به گذشته سومین اپیزود رویدادی کلیدی در زمینه اقدامات امریکا بود. رها کردن سرنوشت ساز برجام توسط ترامپ در سال 2015 میلادی و اتخاذ سیاست فشار حداکثری علیه ایران یک تصمیم احمقانه بود که چندین اثر ناگوار را به همراه داشت: خروج از برجام به ایران اجازه داد تا برنامه هستهای خود را از سر بگیرد و به توانایی واقعی تسلیحاتی نزدیکتر شود و کارزار فشار حداکثری ایران را به سوی اقدام علیه تاسیسات نفتی در عربستان سعودی و سایر منافع کشورهای حوزه خلیج فارس سوق داد تا از این طریق به امریکا نشان دهد که تلاش اش برای وادار کردن تهران به پذیرش خواستههای واشنگتن و یا تلاش برای ساقط کردن حکومت در ایران بدون هزینه و بدون خطر نخواهد بود.
همان طور که میتوان انتظار داشت این تحولات نگرانی سعودیها و علاقه آنان را برای دستیابی به زیرساختهای هستهای را افزایش داد. همان طور که در نظریه واقع گرایی در عرصه روابط بین الملل پیش بینی شده تصور تهدید فزاینده از سوی ایران اشکال آرام، اما قابل توجهی از همکاری امنیتی بین اسرائیل و چندین کشور خلیج فارس را تشویق کرد.
*چهارمین اپیزود توافق موسوم به ابراهیم بود که به نوعی گسترش منطقی تصمیم ترامپ برای خروج از برجام قلمداد میشد. این توافق نامه که زاییده فکر جارد کوشنر استراتژیست مبتدی و داماد ترامپ بود مجموعهای از توافقهای دوجانبه را شامل میشد که روابط بین اسرائیل و مراکش، بحرین، امارات متحده عربی و سودان را عادی میساخت.
منتقدان خاطرنشان کردند که این توافقها کمک چندانی به پیشبرد صلح نکردند، زیرا هیچ یک از دولتهای عربی شرکت کننده در آن به طور فعال با اسرائیل دشمنی نداشتند یا قادر به آسیب رساندن به آن کشور نبودند. برخی دیگر هشدار دادند تا زمانی که سرنوشت 7 میلیون فلسطینی که تحت کنترل اسرائیل زندگی میکنند حل نشده باقی بماند صلح منطقهای در وضعیتی مبهم باقی خواهد ماند. دولت بایدن تقریبا همین مسیر را ادامه داد و هیچ اقدام معناداری برای جلوگیری از حمایت دولت راستگرای افراطی اسرائیل از اقدامات خشونت آمیز شهرک نشینان افراطی که منجر به افزایش مرگ و میر فلسطینیان و آوارگی در دو سال گذشته شد، انجام نداد.
بایدن پس از عدم تحقق وعده انتخاباتی مبنی بر پیوستن مجدد فوری به برجام بایدن تلاشهای اصلی خود را بر متقاعد کردن عربستان سعودی به منظور عادی سازی روابط با اسرائیل در ازای دریافت نوعی تضمین امنیتی ایالات متحده و شاید دسترسی به فناوری پیشرفته هستهای متمرکز کرد.
انگیزه این تلاش ارتباط چندانی با اسرائیل و فلسطین نداشت و بیشتر هدف آن جلوگیری از نزدیک شدن عربستان سعودی به چین بود. پیوند دادن تعهد امنیتی به عربستان سعودی با عادی سازی رابطه در وهله نخست راهی برای غلبه بر بی میلی کنگره ایالات متحده به توافقی دلپذیر با ریاض بود. مانند بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و کابینه او مقامهای ارشد ایالات متحده ظاهرا تصور میکردند که هیچ گروه فلسطینیای نمیتواند این روند را از مسیر خارج یا کُند سازد یا توجه را به وضعیت اسفناک خود جلب کند. متاسفانه این توافق انگیزه قدرتمندی به حماس داد تا نشان دهد این فرض تا چه اندازه اشتباه بوده است. تصمیم حماس برای حمله به اسرائیل به ویژ درباره زمان بندی آن واکنشی به تحولات منطقهای بود که تا حد قابل توجهی ناشی از نگرانیهای دیگر بوده است.
*اپیزود پنجم یک رویداد واحد نیست بلکه شکست پایدار ایالات متحده در به پایان رساندن موفقیت آمیز روند به اصطلاح صلح است. واشنگتن از زمان توافق اسلو (که همان طور که از نام آن پیداست به واسطه میانجی گری نروژ حاصل شد) نظارت بر روند صلح را در انحصار خود درآورده بود و تلاشهای مختلف آن در طول سالها در نهایت به جایی نرسید.
بیل کلینتون، جورج دابلیو بوش و باراک اوباما روسای جمهور سابق ایالات متحده بارها اعلام کردند که ایالات متحده قدرتمندترین کشور جهان در تمام دوران به اصطلاح تک قطبی خود متعهد به دستیابی به راه حل دو کشوری است، اما نتیجه اکنون دورتر از همیشه و احتمالا غیرممکن است.
این عناصر پس زمینهای مهم هستند، زیرا ماهیت نظم جهانی آینده را قابل درک میسازند: چندین دولت با نفوذ در حال به چالش کشیدن نظم مبتنی بر قوانین که ایالات متحده برای دهههای متمادی از آن دفاع کرده میباشند. چین، روسیه، هند، آفریقای جنوبی، برزیل، ایران و دیگر کشورها خواستار نظم چند قطبیتر هستند که در آن قدرت به طور مساوی تقسیم میشود. آنان میخواهند جهانی را ببینند که در آن ایالات متحده دیگر بهعنوان به اصطلاح قدرت ضروری عمل نکند بهعنوان دنیایی که در آن امریکا انتظار دارد دیگران از قوانین آن پیروی کنند و در عین حال این حق را برای خود محفوظ میدارد که هر زمان که سایر بازیگران را ناخوشایند قلمداد کند به آنان توجهی نکند.
تیم بایدن در حال حاضر درصدد مدیریت بحرانی است که دست کم خود در بخشی از ایجاد آن سهم داشته است. تیم او برای محدود کردن خسارت، جلوگیری از گسترش درگیری، مهار پیامدهای سیاسی داخلی و پایان دادن به خشونت اضافه کاری میکنند. همه ما باید امیدوار باشیم که تلاش آنان به نتیجه برسد.
با این وجود، همان گونه که بیش از یک سال پیش اشاره کردم تیم سیاست خارجی بایدن بیشتر به مثابه مکانیکهای ماهر هستند نه معمار، آن هم در دورهای که معماری نهادی سیاست جهانی به طور فزایندهای یک موضوع است و به طرحهای جدید نیاز است.
اعضای تیم بایدن در استفاده از ابزار قدرت ایالات متحده و دستگاه دولتی برای رسیدگی به مشکلات کوتاه مدت ماهر هستند، اما در یک چشم انداز منسوخ از نقش جهانی آمریکا گرفتار شده اند که نحوه برخورد این کشور با مشتریان مختلف اش در خاورمیانه را نیز شامل میشود. آن تیم در درک این که خاورمیانه به کجا میرود دچار خطا شده و حتی اگر چسب زخمها را با انرژی و مهارت نیز بر روی زخمهای فعلی قرار دهند، زخمهای زمینهای را بدون درمان رها میکنند. من نگران هستم که اگر نتیجه نهایی تلاش بایدن و بلینکن وزیر امور خارجه او صرفا بازگشت به وضع موجود پیش از رخداد 7 اکتبر باشد سایر نقاط جهان به آن نگاه کرده و سر خود را به نشانه ناراحتی و نارضایتی تکان دهند.
منبع: خبرگزاری آریا
کلیدواژه: عربستان سعودی ایالات متحده همان طور خلیج فارس منطقه ای کشور ها هسته ای آن کشور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۹۰۶۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
گزینههای آمریکا در برابر بلندپروازیهای اتمی عربستان
عربستان سعودی هنوز زیرساخت هستهای قابل توجهی ندارد، اما در حال ساخت یک رآکتور تحقیقاتی هستهای کوچک در حومه ریاض و ساخت موشکهای بالستیک با کمک چین است. - اخبار بین الملل -
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از میدل ایست نیوز، سال گذشته میلادی(2023)، کمتر از یک ماه پیش از عملیات طوفان الاقصی در 7 اکتبر همه چیز تغییر کرد، اسرائیل و عربستان سعودی در حال مذاکره برای عادی سازی روابط بودند. پس از دههها روابط سرد، هزینهای که اسرائیل باید برای صلح با عربستان پرداخت میکرد مسلماً بالا بود: علاوه بر تضمینهای امنیتی ایالات متحده آمریکا و حداقل امتیازات نمادین اسرائیل در مورد حاکمیت فلسطین، مذاکرهکنندگان سعودی خواستار دستیابی به فناوری هستهای غیرنظامی بودند.
با ادامه جنگ اسرائیل و مقاومت فلسطین، در حالی که افکار عمومی عرب، از جمله خود سعودیها، از کشتار مردم فلسطین به دست رژیم صهیونیستی خشمگین هستند، حتی اگر مقامات سعودی علاقهمند به گفتوگو با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل باشند، به احتمال زیاد مذاکره برای صلح پایدار غیرممکن خواهد بود.
از آنجایی که ایالات متحده به چگونگی ارتقای ثبات در خاورمیانه، چه در طول جنگ غزه و چه پس از آن، میاندیشد، موضوع برنامه هستهای عربستان سعودی مسئله مهمی است. اگر واشنگتن امیدوار است که روابط عربستان سعودی را با اسرائیل عادی کند، باید به خواستههای ریاض برای همکاری هستهای غیرنظامی تن بدهد – تحولی که میتواند به طور چشمگیری تصویر امنیت منطقه را تغییر دهد.
اگرچه عربستان سعودی هنوز زیرساخت هستهای قابل توجهی ندارد، اما در حال ساخت یک رآکتور تحقیقاتی هستهای کوچک در حومه ریاض و ساخت موشکهای بالستیک با کمک چین است.
اگر چه عربستان سعودی ممکن است در شرایط کنونی به توسعه هستهای غیرنظامی پایبند باشد، اما با توجه به تهدیدهایی که در منطقه حس میکند، ممکن است وسوسه شود که در آینده به سمت برنامههای هستهای نظامی حرکت کند. ایالات متحده باید برای کاهش این خطر تلاش کند که خطمشی دشواری برای واشنگتن است: چرا که اگر واشنگتن همکاری زیادی با سعودیها نداشته باشد ممکن است حمایت عربستان برای عادیسازی روابط با اسرائیل را از دست بدهد و آمریکا نفوذ خود را به رقبایی مانند چین واگذار کند.
اما اگر آمریکا از برنامه غنیسازی هستهای عربستان سعودی، بدون قید شرط ،حمایت کند آن وقت ریاض میتواند از این فرصت برای توسعه یک برنامه تسلیحات هستهای استفاده کند؛ لذا به نظر می رسد، واشنگتن باید جاهطلبیهای هستهای مسالمت آمیز عربستان سعودی را بپذیرد، اما بر اقدامات قوی و مقررات سختگیرانه برای جلوگیری از اشاعه تسلیحات هستهای از سوی سعودیها و جلوگیری از یک مسابقه تسلیحاتی منطقهای پافشاری کند.
نمونههای گذشته مانند کره شمالی، و لیبی نشان داد که برنامه هستهای غیرنظامی کشورها میتواند راهی برای توسعه سلاحهای هستهای باشد و این موضوع در مورد عربستان سعودی هم صدق می کند. برخورداری از فناوریهای با کاربرد دوگانه در یک برنامه غیرنظامی، مانند قابلیتهای غنیسازی، میتواند عربستان سعودی را قادر کند تا از طریق انحراف و پنهانکاری، قابلیتهای هستهای خود را به سمت کاربردهای نظامی ارتقا دهد. این قابلیت هستهای نهفته میتواند بهعنوان ابزاری برای چانهزنی یا رفتار خصمانه مورداستفاده قرار گیرد.
تعدادی از عوامل؛ از جمله تمایل به تقویت امنیت ملی، بازدارندگی از دشمنان احتمالی، و افزایش نفوذ ژئوپلیتیکی میتواند عربستان سعودی را به دستیابی به تسلیحات هستهای سوق دهد، اما انگیزه اصلی احتمالاً میتواند رقابتهای منطقه با همسایگان از جمله ایران باشد؛ اما در حال حاضر، به نظر میرسد ایران تصمیم گرفته است که گام بعدی را برندارد و برنامه هستهای خود را به نظامی شدن سوق ندهد.
واشنگتن میتواند نقش تعیینکنندهای در اینکه آیا عربستان سعودی به سلاح هستهای دست یابد یا خیر، ایفا کند، اما یک سؤال اساسی باقی میماند: ایالات متحده آمریکا تا کجا حاضر است از عربستان سعودی محافظت کند؟ آیا ایالات متحده به ریاض ضمانتهای امنیتی قاطعانهای مانند تعهد به قرار دادن عربستان سعودی زیر چتر هستهای خود میدهد؟ آیا آمریکا حاضر است یک اتحاد امنیتی رسمی مشابه آنچه که در اروپا یا شرق آسیا دارد با عربستان امضا کند؟ اگرچه گفتوگوهای مداوم در مورد یک رابطه دفاعی رسمی وجود دارد، اما توافق امنیتی بین ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی هنوز قطعی نیست و با نقطه نهایی فاصله زیادی دارد. بهویژه اینکه احتمال پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری وجود دارد.
فراتر از یک اتحاد امنیتی، آمریکا میتواند ریاض را به امضای «توافقنامه 123» برای همکاری هستهای وادار کند. این قراردادها نام خود را از بخشی از قانون انرژی اتمی آمریکا گرفته است که بر اساس آن امکان دسترسی به فناوری هستهای غیرنظامی آمریکا در ازای تعهد صریح طرف مقابل به خودداری از تولید تسلیحات فراهم میکند. ایالات متحده در خصوص این توافقات به صورت موردی با 47 کشور از جمله برزیل، ژاپن و ترکیه مذاکره کرده است. این توافق نامهها معمولاً یک کشور را ملزم میکند که به پادمان های آژانس بین المللی انرژی اتمی پایبند باشد، سطح غنیسازی را محدود کند و سوخت هستهای مصرف شده را به ایالات متحده بازگرداند تا از بازفرآوری مواد تسلیحاتی جلوگیری کند. شاه بیت طلایی توافقنامه 123 ممنوعیت کامل غنیسازی است.
با اینحال، یکی از موانع چنین توافقی، تمایل ریاض به غنیسازی اورانیوم در داخل برای تولید برق هستهای، بهجای تکیه بر اورانیوم غنی شده در خارج است. اگر ایالات متحده قادر به مذاکره در مورد ممنوعیت کامل غنیسازی نباشد و تمایلی به دادن امتیازات دیگر نداشته باشد، ممکن است عربستان سعودی برای کمک به فناوری هستهای به کشورهای دیگر مانند چین متوسل شود که منجر به ازبینرفتن شفافیت در مورد فعالیتها و تأسیسات هستهای این کشور و ازدسترفتن نفوذ ایالات متحده خواهد شد.
بنابراین، برای جلوگیری از چرخش عربستان به چین، ایالات متحده آمریکا ممکن است نیاز به مصالحه داشته باشد. واشنگتن میتواند پیشنهاد ساخت تأسیسات غنیسازی اورانیوم در عربستان سعودی را بدهد که به ریاض اجازه میدهد تا کنترل بیشتری بر زنجیره تأمین سوخت هستهای خود و کاهش وابستگی آن به تأمینکنندگان خارجی داشته باشد. ایالات متحده همچنان میتواند بر تدابیر محکم برای جلوگیری از توسعه برنامه نظامی عربستان سعودی پافشاری کند. برای مثال، میتواند تقاضا کند که هر تأسیسات غنیسازی، توسط متخصصین آمریکایی اداره شود یا سازوکار خاموشکردن از راه دور را نصب کند. اما واشنگتن باید در مورد چنین مفادی چشمانداز روشنی داشته باشد: این اقدامات مطمئناً خطر گسترش سلاحهای هستهای عربستان را کاهش میدهد، اما آنها را از بین نمیبرد.
ضرورت دارد که آمریکا از همان ابتدا برای محدودکردن توانایی عربستان سعودی برای توسعه برنامه تسلیحات هستهای، تلاش کند. واشنگتن نمیتواند تأخیر را تحمل کند.
بهعنوان جایگزینی برای غنیسازی عربستان، واشنگتن میتواند عرضه مطمئن اورانیوم غنیشده را برای رآکتورهای عربستان تضمین کند و نیاز این کشور به تأسیسات غنیسازی داخلی را از بین ببرد. احتمالات؛ از تعلیق طولانیمدت غنیسازی داخلی عربستان تا فعالیت تأسیسات غنیسازی زیر نظر متخصصین ایالات متحده بهجای پرسنل سعودی، همچنین تا مکانیسمهای خاموشکردن از راه دور در صورت تصاحب احتمالی، متغیر است.
واشنگتن میتواند ممنوعیت غنیسازی را بهعنوان بخشی از همکاری دفاعی دوجانبه شرط کند. این میتواند به شکل یک ممنوعیت رسمی امضا شده توسط ریاض، یا یک سند تکمیلی غیرالزامآور همراه با یک توافق رسمی باشد که حاوی یک ماده اضافی است که در آن عربستان سعودی موافقت میکند زیرساخت چرخه سوخت را ایجاد نکند.
این رویکرد به ریاض اجازه میدهد تا حق فنی غنیسازی را حفظ کند، اما از قبل موافقت میکند که از آن استفاده نکند. با توجه به تهدیدها در منطقه، تقویت توافق امنیتی ایالات متحده و عربستان سعودی همچنان اولویت اصلی عربستان و عاملی برای محدودکردن جاهطلبیهای هستهای آن خواهد بود.
سیاستگذاران آمریکایی باید به همتایان سعودی خود بر مزیتهای فناوری رآکتورهای آمریکایی نسبت به فناوری چین و روسیه تأکید کنند و بر مزایای فنی و پایبندی به استانداردهای ایالات متحده آمریکا برای برنامههای هستهای و تقویت شفافیت، تأکید کنند. آنها همچنین باید از عربستان بخواهند تا به حفظ نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین ،که مشخصه آن هنجارها و همکاری است، متعهد باشد. اگر واشنگتن نتواند به ریاض پیشنهادی قانعکننده بدهد، خطر ازدستدادن هرگونه نفوذ بر تواناییهای هستهای عربستان سعودی وجود خواهد داشت.
انتهای پیام/